حسن لاسجری، کارشناس روابط بینالملل در یادداشتی که در اختیار …. قرار داده، به بررسی اهداف آمریکا به ورود به فاز نظامی علیه ملتها و جنگافروزی این کشور در مناطق مختلف جها پرداخته که متن آن به شرح ذیل است:
با بررسی واکنشهای امریکا در قبال کشورهای مختلف طیف وسیعی از رفتارها اعم از تهدید، تحریم، تنگنا و فشار اقتصادی، تهدید به بکارگیری ابزارهای بینالمللی و در نهایت سازوکارهای قهرآمیز مثل جنگ و درگیری نظامی مشاهده میشود.
در تجربیات سالهای اخیر در مواردی از جمله جنگ عراق و بحران بالکان و حملات امریکا به برخی دیگر کشورها، نکتهای که بارز است، جایگاه منافع ایالات متحده است؛ یعنی اگر منافع آنها ایجاب کند و خط قرمزهای منافع خود را در معرض تهدید بدانند، مستقیما به ورود به فاز حمله نظامی و تهاجم فکر میکنند اما اگر طرف مقابل دارای قابلیتها اقتصادی و فرصتها و شرایط سرمایهگذاری ویژه باشد، تلاش میکنند این فرصت را از دست ندهند و از ابزارهای دیگر استفاده میکنند.
آنچه مسلم است آمریکا به وفور تجربه استفاده از تهدید و تحقیر ملتها را در کارنامه خود دارد. البته شاید نکته مهمی که مورد توجه باشد نوع رفتار احزاب مختلف در ایالات متحده باشد؛ بدین معنا که شاید دموکراتها به رفتارهای مسالمتآمیز یا به اصطلاح با پنبه سر بریدن معروف باشند و جمهوریخواهان به رفتارهای خشن، قهرآمیز و جنگ و نزاع، و ملتهای مختلف این نوع رفتارها را تجربه کرده باشند، ولی شواهد زیاد دیگری نیز وجود دارد که نشان میدهد اوباما، ترامپ و کلینتون و دیگران در دو طیف حاکم، همه تجربه جنگ داشتهاند، لذا به نظر میرسد جمهوریخواهان سریعتر به نتیجه میرسند و دموکراتها با تأمل و با بهرهگیری از ابزارهای دیپلماتیک تلاش میکنند در نهایت مسئله برخوردهای قهرآمیز را پیش بکشند. در واقع سرجمع رفتارهای ایالات متحده درباره منافع خودش، اقدامات قهرآمیز، جنگ و نزاع است.
یکی از تکینکهای که امریکا استفاده میکند تمرکز بر منفعت یا عاقبتاندیشی در برابر ملتهاست. به طور مشخص تجربه عراق را داریم که شعار بزرگ امریکا ایجاد الگوی دموکراسی در منطقه آشوبزده خاورمیانه بود ولی امروز بعد از دو دهه میشود تشخیص داد که آیا عراق الگوی دموکراسی در منطقه شده و مردمسالاری در این کشور برپا شده است یا نه! یا اینکه امریکایی اهداف دیگری داشتند.
آنچه مسلم است ایالات متحده هزینه زیادی در عراق صرف کرد که بارها خود آنها و به طور مشخص ترامپ به آن اشاره کردهاند و سخن از 7 میلیارد دلار گفته میشود و امروز آنها تلاش میکنند از طریق سرمایهگذاری، استفاده از منابع نفتی و … این هزینهکرد هنگفت را جبران کنند. قالبی که امریکا در نظر میگیرد این است که با ویترینهای زیبا تلاش میکند حضور خود را موجه جلوه دهند، ولی روشن است که با توجه سیستم سرمایهداری حاکم در ایالات متحده، آنها وارد هیح بحران و منطقهای نمیشوند مگر اینکه قبلا حساب و کتاب آن را کرده باشند.
برای روشن شدن ابعاد مسئله کافی است رفتار ترامپ درباره عربستان را مرور کنیم؛ جایی که وی از سعودیها به عنوان گاو شیرده یاد کرد که این سخن گویای عریان استراتژی امریکا در سیاست خارجی است که تلاش میکنند با کلمات و ویترین زیبا سیاستهای خود را طرح کنند، اما نهایت آن سیاستها با منافع آنها ارتباط وسیعی دارد.
با توجه به اولویت گرفتن منافع و قدرت مالی در سیاستهای کلان امریکا، گاها در برخی حوادث و اتفاقات برخلاف گفتارها و رفتارهای به ظاهر زیبای خود عمل میکنند و تجربه نشان داده در بسیاری از مواقع با وجود شعارهای حقوق بشری و صلحآمیزی که سر میهند، برعکس عمل میکنند که به طور مشخص میتوان به کاری که در برابر مردم زلزلهزده سوریه کردند و مانع ارسال کمکها شدند، اشاره کرد که در مقابل دیدگان افکار عمومی از منافع خودشان نگذشتند.
در رابطه با بحران بالکان نیز همین رفتار را دیدیم و در حالی که دنیا ناظر نسلکشی از سوی صربها بود، امریکاییها باز هم کاری نکردند و چشم خود را به روی این نسلکشی بستند.